تفسير / تفسير باطنى: گرايشى در تفسير قرآن جهت كشف و تبيين معانى و معارف باطنى آن
باطن در لغت به معناى پنهان در برابر ظاهر و آشكار است.[1] منظور از باطن قرآن كريم معانى و معارف و مصاديقى اند كه آيات كريمه بر آن ها دلالت پنهان دارند، در مقابل ظاهر* قرآن، معارف و احكامى اند كه آيات بر آن دلالت آشكار دارند؛ به بيان ديگر معارف و احكام قرآنى دو قسم اند: 1. معارف و احكامى كه آيات كريمه قرآن بر مبناى قواعد ادبيات عرب و اصول عقلايى محاوره بر آن ها دلالت دارند كه به آن ظاهر قرآن مى گويند. 2. معارفى كه دلالت آيات بر آن ها براى همگان آشكار نيست و به معارف باطن قرآن موسوم اند.[2]با وجود آنكه در اصل وجود باطن براى قرآن دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 162هيچ گونه اختلافى نيست و روايات فريقين بر آن دلالت دارند[3]، درباره مقصود از باطن قرآن آراى گوناگونى وجود دارند.[4] بر اساس روايات فراوان، همه قرآن باطن دارد و باطن آن معانى و مصاديقى اند كه دلالت و انطباق آيات بر آن ها آشكار نيست.باطن مراتبى دارد؛ برخى مراتب آن در سطح دلالت هاى عرفى بوده، براى توده مفسران با تلاش علمى مناسب فهم پذير است؛ ولى برخى مراتب آن از دلالت هاى عرفى آيات فراترند و جز رازدانان بهره مند از علوم الهى كسى توان فهم آن ها را ندارد.[5] برخى عنوان تفسير باطنى را بر تفسير صوفى و عرفانى نيز اطلاق كرده اند.[6] برخى نيز آن را زير مجموعه تفسير اشارى دانسته اند.[7] (=> تفسير عرفانى)به هر روى تفاسيرى با رويكرد باطنى در ميان شيعه اثنى عشرى، باطنيه (اسماعيليه) و عارفان و صوفيان فراهم آمده است كه با هم متفاوت اند؛ از نظر شيعه اماميه، مقاصد قرآن صرفاً در معانى ظاهرى الفاظ خلاصه نمى شوند، بلكه مقاصدى عميق تر در وراى ظاهر الفاظ نهفته اند و باطن قرآن هيچ گاه ظاهر آن را باطل نمى كند، بلكه به منزله روحى است كه جسم خود را حيات مى بخشد.[8] افزون بر اينكه تفسير باطن قرآن شرايط و ضوابط خاص خود را دارد.[9] به باور علامه طباطبايى بايد ميان معناى ظاهرى و باطنى آيه ربط طولى و دلالت مطابقى باشد.[10] در روايات تفسيرى[11] و تعابير دانشمندان[12] به معانى باطن قرآن تأويل نيز گفته شده است. (=> تأويل)در ديدگاه تفسير باطنى اسماعيلى، از دلالت آيات به گونه رأى محور ياد مى شود. از نظر آنان، مبناى تفسير، رأى و نظر مفسرانشان است. اين گروه از آيات قرآنى براى تأييد آراى خويش بهره مى گيرند؛ براى مثال، ناصر خسرو واژه «قرآن» را در قالب نظام فكرى اسماعيلى تأويل كرده و از رهگذر آن 4 حرف اين واژه را (كه از نظر او قرين يكديگرند) به مقولاتى مانند ناطق، اساس، جد و نفس (اصول فكرى اسماعيلى[13]) معطوف دانسته است.[14]صوفيان نيز با وجود باور به ظاهر قرآن، با دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 163جهت گيرى خاص در تفسير، از نگرشى باطنى برخوردار بوده اند؛ نهايت اينكه وجه غالب مواجهه آن ها واعظانه و تربيتى بوده است البته در كنار باطن قرآن به ظاهر نيز باور دارند.[15] (=> تفسير عرفانى)مقصود از تفسير باطنى در اين مقاله همان روش تفسير باطنى فرقه اسماعيليه است كه به سبب باطنگرايى افراطى آنان، عنوان تفسير باطنى بيشتر بر آثار و انديشه هاى آنان اطلاق شده است. اين گروه از شيعه از آن جهت كه امامت اسماعيل، فرزند امام صادق(عليه السلام) را باور دارند به اسماعيليه[16] موسوم اند.[17] آنان بر اين پندارند كه امام صادق(عليه السلام) در زمان حيات خود، به امامت او اشاره كرده و شيعه را به سويش رهنمون گشته و دستور پيروى از وى را داده است.[18] اين فرقه به نام هاى ديگرى نيز همچون باطنيه و تعليميه شناخته شده اند.[19]پيشينه:
ريشه اصلى تفسير باطنى را بايد نزد غاليان شيعه بين النهرين در قرن دوم به ويژه گروه هاى مغيريه، منصوريه و خطّابيه جست و جو كرد؛ مغيرة بن سعيد (مقتول در 119 ق.) ظاهراً نخستين مسلمانى است كه براى حروف الفبا معانى رمزى قائل بوده و نيز برخى آيات قرآن كريم را تأويل مى كرده است.[20]ابومنصور عجلى (م. 124 ق.) رهبر غاليان منصوريه نيز قرآن مجيد را تأويل مى كرد، چنان كه «سماء» را تمثيلى از آل محمد(صلى الله عليه وآله) و امامان(عليهم السلام) و «ارض» را تمثيلى از پيروان آن ها[21] و با انكار بهشت و دوزخ آن ها را نام دو شخص دانسته است؛ همچنين واجبات و محرمات را به كسانى كه دوستى و دشمنى با آن ها واجب است تأويل برده است. بعداً تأويل آيات قرآن نزد پيروان ابوالخطاب (مقتول در 138 ق.) بنيانگذار فرقه خطابيه رواج بيشترى يافت.[22] در واقع وى نخستين كسى است كه در ميان مسلمانان نهضتى با خصوصيت باطنى تأسيس كرد. احتمالا جهات مختلف تأويل* از اين فرقه ـ كه گفته شده به فرقه هاى اسماعيلى بسيار نزديك بودند ـ به نهضت اسماعيليه نفوذ كرد، حتى برخى محققان، خطّابيه را از بنيانگذاران اسماعيليه مى دانند.[23] از باطنيه كتابى مستقل در تفسير قرآن در دست نيست و كسى از آن ها تفسير جامعى از قرآن تدوين نكرده است. به نظر ذهبى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 164شايد سرّش اين باشد كه نتوانسته اند با عقايد خود در همه قرآن آيه به آيه پيش روند و براى يكايك آيات قرآن طبق عقايد خويش معناى باطنى بيان كنند. آنچه از آن ها در تفسير قرآن يافت شده نصوصى پراكنده لابه لاى تأليفات دانشمندان آن هاست يا آنچه ديگران از آن ها نقل كرده اند.[24]زمينه هاى پيدايش، بالندگى و انحراف:
روايات مشهور به «ظهر و بطنِ» قرآن، گزارش شده در منابع روايى شيعه[25] و سنّى[26]، زمينه ساز زايش و بالندگى روش تفسير باطنى در حوزه فرهنگ اسلامى اند. اين روايات از لحاظ تاريخى نخستين بار اندكى پس از نزول آغازين آيات قرآن از شخص پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)صادر شده است. بعدها عنوان باطن در كلام صحابه، تابعان به ويژه امامان شيعه(عليهم السلام) در روايات تفسيرى و تأويل آيات قرآنى به كار رفت، تا حدى كه يكى از اسباب اختلاف احاديث تفسيرى معصومان(عليهم السلام) اراده معناى ظاهر و باطن از آيه دانسته شده است.[27] با ظهور فرقه اسماعيليه در قرن دوم هجرى به علل مختلف تاريخى ـ مذهبى و تفسير نادرست آنان از روايات ظهر و بطن، روش شناخت معانى باطنى آيات دچار كاستى شد و در نهايت اين روش تفسيرى را به فرقه زدگى مذهبى گرفتار كرد. از آنجا كه اين گروه در مسيرى انحرافى و آميخته به غلوّ و گزافه گويى در حق پيشوايان دينى نمودار شد و مى كوشيد تا جريان فكرى خود را به مكتب اهل بيت(عليهم السلام) منسوب كند، امامان اهل بيت(عليهم السلام) شيعى به ويژه امام صادق(عليه السلام)، به شدت آنان را طرد كردند.[28] عدم تبيين منطقى روشِ تفسير باطنى، بايسته ها و ابزارهاى لازم آن توسط اسماعيليان زمينه ساز اتهامات ناروايى ضد اماميه بوده است. در دوره معاصر نيز كسانى چون گلدزيهر[29]، ذهبى[30] و ابوزهره[31] با تكرار همان شبهه ها و نقدها تفسير شيعه دوازده امامى را به حزبگرايى و آميختگى به تعصب متهم كرده اند كه بخشى از آن از خلط انگاره هاى اسماعيلى با مبانى تفسيرى شيعه دوازده امامى ناشى مى شود.پيش فرض ها و ادله:
پيش فرض تأويلات اسماعيليه و توجيه كننده آن، نظريه مثل و ممثول و ظاهر و باطن داشتن امور تكوينى و تعميم آن به امور دينى و تشريعى است. آنان با توجه به اين نظريه تأويل را به همه امور دينى تعميم داده[32]، حتى پديده هايى مانند بول، استنجا و دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 165آميزش جنسى را داراى تأويل و باطن مى دانند. اسماعيليه هرچند اساس و امام را معلم تأويل مى دانند و معتقدند تلاويلاتشان را از آن ها گرفته اند؛ ولى هيچ گاه تأويلات خود را به آنان مستند نكرده اند. در آثار اسماعيليه هرچند از امامان اهل بيت(عليهم السلام) ياد شده است، محور تأويلات آن ها، ناطقان، اساسان، حجج، دعات و ديگر سلسله مراتب و حدود و درجات دينى آنان اند.[33]از ويژگى هاى اسماعيليه تمسك به تأويل در شرح متون اسلامى است كه در بيشتر موارد ذوقى و آميخته با ادله غير علمى است. از نظر دانشوران اسماعيلى متون دينى رموز و اشاراتى به حقايق پنهانى و اسرار نهانى اند كه بايد كشف شوند.[34] آنان در بيان لزوم و ضرورت تأويل به ارائه شواهدى از كتاب و سنت پرداخته و اعتقاد به ظاهر و باطن داشتن دين را واجب دانسته اند[35]، به هر روى مهم ترين ادله اين گروه عبارت اند از:1. هر ظاهرى كه به حس درآيد مشتمل بر باطنى است كه زوج و قرين آن است، زيرا «شئ» در آيه «ومِن كُلِّ شَىء خَلَقنا زَوجَينِ لَعَلَّكُم تَذَكَّرون» (ذاريات/51،49) شامل همه الفاظ تنزيل نيز مى شود و تنها خداوند، يگانه است و زوج ندارد و جز او قوام هر چيزى به زوجيت است، بنابراين هر چيزى از جمله تنزيل، ظاهر و باطنى دارد. در قرآن كريم از ظاهر و باطن نعمت و گناه نام برده شده است: «واَسبَغَ عَلَيكُم نِعَمَهُ ظـهِرَةً وباطِنَةً» (لقمان/ 31، 20)، «وذَروا ظـهِرَ الاِثمِ وباطِنَهُ». (انعام/6،120)[36]2. برخى آيات قرآن را به هيچ روى نمى توان بر ظاهرش حمل كرد. كرمانى ذيل آيه «اِذ يُغَشّيكُمُ النُّعاسَ اَمَنَةً مِنهُ ويُنَزِّلُ عَلَيكُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُم بِهِ ويُذهِبَ عَنكُم رِجزَ الشَّيطـنِ ولِيَربِطَ عَلى قُلوبِكُم ويُثَبِّتَ بِهِ الاَقدام» (انفال/8،11) مى نويسد: شكى نيست كه پليدى و رجز شيطان همان كفر، شك، شبهه، نفاق، جهل، گمراهى و نظاير آن هاست و جاى آن دل و اوهام و نفوس انسان هاست و عاقلانه نيست كه مانند اين امور با آب ظاهرى كه از آسمان فرو مى بارد و كافر و مؤمن در استفاده از آن يكسان اند زايل شوند، بنابراين چاره اى جز تأويل آن نيست[37]؛ همچنين به نظر اسماعيليه آيه شريفه «و اَلَّوِ استَقـموا عَلَى الطَّريقَةِ لاََسقَينـهُم ماءً غَدَقـا» (جنّ/72،16) را نمى توان بر معناى ظاهريش حمل كرد و مراد از «الطَّريقَة» پيامبر و امام بعد از اوست و مراد از «ماءً غَدَقـا» علم فراوان است، زيرا در آب ظاهرى، مؤمن و فاسق مساوى اند و به اهل استقامت اختصاص ندارد.[38]دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 1663. قرآن كريم بيانگر آيات آفاقى و انفسى است: «سَنُريهِم ءايـتِنا فِى الاَفاقِ و فى اَنفُسِهِم حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُم اَنَّهُ الحَقُّ» (فصّلت/41،53) و الفاظ قرآن، مثل هايى اند كه آيات آفاقى و انفسى ممثول آن هستند[39]، از اين رو باطنيه الفاظ قرآن را بر مراتب هستى مانند عقل اوّل، نفس كل و عقول عشره يا مراتب انسانى مانند «ناطق» و «اساس» حمل مى كنند. آن ها بر اين باورند كه خداوند دين را بر مثال خلايق آورده است، از اين رو از پديده هاى هستى بر مسائل دينى استدلال مى كنند.[40]افزن بر آنچه گذشت آياتى كه بر مَثَل بودن بسيارى از آيات قرآن تأكيد دارند مانند 27 زمر/39 و 39 فرقان/25[41] يا بر تأويل داشتن آيات قرآن دلالت دارند مانند 7 آل عمران/3[42] و احاديث بيانگر اشتمال قرآن بر ظاهر و باطن از ديگر ادله باطنيه اند.[43]جايگاه ظاهر نزد باطنيه:
باطنگرايى افراطى و بى ضابطه در تأويل متون دينى، از ويژگى هاى اسماعيليه در ميان فرق اسلامى است.[44] بررسى آثار آنان به روشنى نشان مى دهد كه اين فرقه از آغاز باطنگرا بوده و نظام فكرى و آيين آنان بر اصل كلى اعتقاد به باطن آموزه هاى دينى استوار بوده است.[45] برخى از فِرَق اسماعيلى در سايه باطنگرايى افراطى خود به گونه اى اصل بيان بودن قرآن را ناديده انگاشته و رسيدن به باطن آيات را مستلزم نفى ظاهر آن تلقّى كرده اند. آنان با اين رويكرد به طور كلى از ظاهر احكام و معارف قرآن روى برتافته اند و ظواهر را رهزن حقايق وحيانى تلقّى كرده، بيان قرآن را تنها در حق اهل تأويل، آن هم به معنايى خاص و بيگانه از ظواهر قرآنى، صحيح دانسته اند.[46]ترويج اين نگرش زمينه ساز انتساب قول به اباحه مطلق و نسخ احكام شريعت به آنان بوده كه البته اسماعيليان اين ادعا را رد كرده اند[47] و قطعاً درباره همه آنان هم درست نيست. از مجموع سخنان ناصر خسرو برمى آيد كه او ظاهر و باطن هر دو را معتبر مى دانسته است.[48] وى تصريح مى كند كه دجالِ ظاهريان آن است كه باطن را باطل كند و دجالِ باطنيان آن است كه ظاهر را باطل كند.[49] قاضى نعمان از ديگر دانشمندان اسماعيليه نيز تصريح مى كند كه بايد به ظاهر و باطن هر دو پايبند بود و ظاهر و باطن را با هم اقامه كرد و عمل به يكى از آن دو مجزى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 167نيست.[50] برخى تصريح كرده اند كه نظريه پردازان اسماعيلى همگى بر جدا نشدن ظاهر از باطن تصريح كرده اند[51]، با اين حال برخى دانشوران اسماعيلى باطن را بر ظاهر مقدم دانسته، رستگارى را در گرو توجه به باطن مى دانند.[52]به هر روى مفاهيم ظاهر و باطن و تنزيل و تأويل از مفاهيم بنيادين و ساختارى نظام باطنى اسماعيليان به شمار مى آيند. برتر بودن از ظاهر و مراد اصلى از آيات و احكام بودن، دو ويژگى باطن دانسته شده و همجوارى باطن و ظاهر به سان همجوارى روح و جسم تبيين شده كه تنها در صورت اجتماع با همديگر، فهم آن دو امكانپذير خواهد بود.[53] در اين نگاه، ناگزير هر محسوسى ظاهر و باطنى دارد؛ ظاهرش چيزى است كه حواس بر آن واقف مى شوند و باطنش چيزى كه علم آن را به دست مى آورد.[54] در نگاه ناصر خسرو هر موجودى يا ظاهر است يا باطن؛ آنچه ظاهر است هرگز پوشيده نشود و آنچه پوشيده است هرگز آشكار نشود.[55] اگر چيزهاى باطن نبود هيچ كس را بر يكديگر فضل نبود، زيرا چيزهاى ظاهر مرخلق را بر يك مرتبه است[56]؛ هيچ ظاهرى نيست جز آنكه پايداريش به باطن آن است[57]، بر همين اساس اطلاق باطنيه به اسماعيليان در نگاشته هاى آغازين ملل و نحل شناسى اسلامى[58]، ترجمان باورمندى شديد آنان به سويه باطنى معارف دينى در كنار سويه ظاهرى آن است.[59] البته عنوان باطنيه بعدها توسعاً و به خصوص در نوشته هاى جدلى و كلامى درباره شخص يا گروهى به كار رفت كه معتقد يا متهم به انكار معناى ظاهرى آيات، احاديث يا احكام دينى بود و بر معناى باطنى آن ها تأكيد داشت.[60] سخن قاضى نعمان در اين معنا روشن است: هر امر محسوسى داراى ظاهر و باطنى است كه ظاهر آن با حواس درك مى شود و به باطن آن تعلق مى گيرد. بدين خاطر هر ظاهر محسوسى شامل باطنى است كه زوج و همراه آن است».[61] قاضى نعمان در تأكيد بر ايمان به ظاهر و باطن و عمل به هر دو به ظاهر آياتى چون «وذروا ظاهِرَ الاثمِ وباطِنَه» (انعام/6،120) و «اَسبَغَ عَلَيكُم نِعَمَهُ ظاهِرَةً وباطِنَةً» (لقمان/31،20) تمسك كرده است.[62]برخى از دانشوران اسماعيلى ميان ظاهر و باطن چنين تفاوت گذاشته اند كه ظاهر همان دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 168شريعت و باطن همان حقيقت است و صاحب شريعت حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) و صاحب حقيقت على بن ابى طالب(عليه السلام) است، بر همين اساس تبليغ نيمى از دين را بر عهده رسول(صلى الله عليه وآله) و تبليغ نيم ديگر را بر عهده وصى او، على(عليه السلام) قرار داده اند كه اساس ناميده مى شود. منزلت اساس به سبب آنكه صاحب مقام تأويل است به سان شب و منزلت رسول را از آن رو كه صاحب مقام تنزيل ظاهر است به سان روز گفته اند.[63]البته تكيه بر تأويل هاى نامناسب و ذوقى و بدون هيچ ضابطه شرعى، عرفى و لغوى موجب بى اعتنايى به آنان و حتى تكفيرشان از سوى برخى فرق اسلامى شده است.[64] برخى باورهاى اين فرقه را مجموعه اى از تناقضات و تعارضات خوانده و با استناد به نمونه هايى بر اين رأى اند كه همه فرق ضاله و منحرف همانند بابيه، بهائيه و قاديانيه، تأويلات مربوط به آيات قرآن را از اسماعيليان گرفته اند تا عقايد باطل و زشت خود را رواج دهند[65]، هرچند در صحت اين ادعاها ترديد هست و دست كم بخشى از اين نسبت ها محصول تعصب و دشمنى با اين گروه است.[66] از تأويل هاى نامناسب و ذوقى[67] آنان مى توان به تأويل تين و زيتون در آيه شريفه «والتّينِ والزَّيتون» (تين/95،1) به عقل كل و نفس[68] و فقرا و مساكين در آيه شريفه «اِنَّمَا الصَّدَقـتُ لِلفُقَراءِ والمَسـكينِ» (توبه/9،60) به ناطقان و اساسان[69] و صلات در آيه «اَلَّذينَ يُؤمِنونَ بِالغَيبِ ويُقيمونَ الصَّلوة» (بقره/2،3) به امام حسين و امامان از ذريه او[70] اشاره كرد.انحصارى بودن تأويل باطن:
در كنار مفاهيم ظاهر و باطن و تنزيل، خاص و عام نيز اصطلاحات پركاربرد ديگرى هستند كه در نظام باطنى اسماعيليان به چشم مى خورند و پيوندى استوار با مفاهيم ياد شده دارند؛ در نگاه اسماعيليان، افراد بشر دو گروه اند خاص و عام؛ عام اكثريت غير اسماعيلى، متشرعان عادى و پيروان ظاهر دين هستند كه تنها مى توانند مفاهيم سطحى، آشكار و ظاهرى مذهب را درك كنند. گروه خاص نيز نخبگانى اند كه با پيمودن مراحلى به باطن اين مفاهيم دست مى يابند. از اين گروه خاص در آثار اسماعيلى به «وصى»، «اساس»، «حجت» و «امام» ياد مى شود. درك رموز و اشارات، وابسته به تعليم امام است.[71] فهم اسرار شريعت ممكن نيست، مگر از طريق ائمه و انصار ائمه و دعات امام. اساساً محور بنيادين عقايد و فلسفه اسماعيليان اخذ و تعليم از امامان است و به دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 169همين سبب آنان به «تعليميه» موسوم اند. آنان بر اين باورند كه اگر كسى معارف را از غير امام بگيرد همانند گوساله پرستان قوم موسى(عليه السلام) است.[72] تأويل آيات و رسيدن به راز و رمز آن، سيمرغى است كه شكار هركس نشود، بلكه وظيفه اى است خطير كه تنها بر عهده امامان و اوصياى دين است. پيوسته امامت سنگ زيرين تأويلات و فلسفه آن بوده است، زيرا بر اساس معارف اسماعيليان اين موضوع اساسى ترين ركن دين است.[73] آنان ظاهر و باطن را ميان رسول و وصى او قسمت كرده و دعوت به ظاهر را سهم رسول و دعوت به باطن را سهم وصى وى خوانده اند.[74] آنان معتقدند همان طور كه ظاهر قرآن، معجزه رسول(صلى الله عليه وآله) است، باطن قرآن معجزه اهل بيت(عليهم السلام)است.[75] از نظر كرمانى، متفكر مشهور اسماعيلى، يكى از ادله ضرورت وجود امام نيازمندى قرآن و احاديث به تأويل است كه رسيدن به آن جز از طريق وى ممكن نيست.[76] با اينكه اسماعيليان تأويل را كار امام مى دانند، در كتاب هاى آنان هيچ استنادى به سخن امامى ديده نمى شود، مگر اينكه گفته شود دعات، حجج و حواريان از امام اخذ و به ديگران منتقل مى كردند.[77]در سه كتاب تأويل دعائم الاسلام اثر قاضى نعمان، وجه دين از ناصر خسرو و كتاب الكشف اثر جعفربن منصوراليمن، محور تأويلات ارائه شده سلسله مراتب دعات اسماعيليه اند كه متشتت و غير همسان مى نمايند. اين عدم يكنواختى خود مرهون تدريجى بودن اين نظام بوده است؛ گويا تمامى معارف دينى، احكام شريعت و آيات قرآن رموز و اشاراتى اند به دعوت و سلسله مراتب دعوت دينى و معانى كلى و اشخاص معيّنِ مورد قبول آن ها.[78] با توجه به پيشتازى غلات و خطابيه در باطنگرايى افراطى به ويژه در تطبيق برخى از مفاهيم دينى بر اشخاص معين[79] و ارتباط اسماعيليه با آنان سبب بدبينى برخى به احاديث بيانگر اشتمال قرآن بر ظاهر و باطن شده و مدعى شده اند كه اين گونه روايات ساخته و پرداخته اسماعيليان و بى ارزش است.[80]شايان ذكر است كه ادعاى انحصار فهم باطن به امامان و مبلغان اسماعيلى از انگاره هاى اسماعيليه بوده است.[81] آنچه ذهبى تحت عنوان «الشيعة و موقفهم من تفسير القرآن الكريم»[82] در معرفى تفسير شيعه و اماميه اثنى عشريه آورده است غالباً چيزى جز ديدگاه هاى باطنيه و دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 170فرقه هاى اين مذهب يا تأويلاتى برگرفته از برخى تفاسير غير مشهور و درجه سوم شيعه نيست كه غالباً مؤلف آن نيز تصريح مى كند تأويلاتى احتمالى و غير قطعى است.[83]منابع
اختيار معرفة الرجال (رجال كشّى) (م. 330 ق.)، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش ميرداماد و رجائى، قم، آل البيت(عليهم السلام) لاحياءالتراث، 1404 ق؛ اربعة كتب اسماعيليه، به كوشش اشتروطمان، بغداد، مكتبة المثنى، 1281 ق؛ اساس التأويل، النعمان المغربى (م. 363 ق.)، به كوشش عارف نام، بيروت، دارالثقافه؛ اسماعيليه، گروه مذاهب اسلامى، قم، مركز تحقيقات اديان و مذاهب، 1381 ش؛ الاسماعيليه تاريخ و عقايد، احسان الهى ظهير، پاكستان، ترجمان السنة، 1406 ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م. 1107 ق.)، قم، البعثة، 1415 ق؛ التأويل فى مختلف المذاهب، معرفت، التقريب بين المذاهب، 1427 ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م. 320 ق.)، به كوشش رسولى محلاّتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير و مفسران، معرفت، قم، التمهيد، 1373 ش؛ التفسير والمفسرون، الذهبى، قاهرة، دارالكتب الحديثة، 1396 ق؛ التفسير والمفسرون، معرفت، مشهد، الجامعة الرضوية، 1418 ق؛ الحركات الباطنيه، مصطفى غالب، بيروت، دارالاندلس؛ خوان الاخوان، ناصر خسرو (م. 481 ق.)، به كوشش قويمى، تهران، كتابخانه بارانى، 1338 ش؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، زير نظر بجنوردى، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ، 1372 ش؛ دانشنامه جهان اسلام، زير نظر حداد عادل و ديگران، تهران، بنياد دائرة المعارف اسلامى، 1378 ش؛ راحة العقل، احمد الكرمانى (م. 412 ق.)، به كوشش مصطفى غالب، بيروت، دارالاندلس، 1967 م؛ روح المعانى، الآلوسى (م. 1270 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى. روش شناسى تفسير قرآن، محمود رجبى و ديگران، تهران، الهادى، 1379 ش؛ روشهاى تأويل قرآن، محمد كاظم شاكر، قم، دفتر تبليغات، 1376 ش؛ شيعه در اسلام، سيد محمد حسين طباطبائى (م. 1402 ق.)، به كوشش خسرو شاهى، قم، بوستان كتاب، 1386 ش؛ صحيح ابن حبان، على بن بلبان الفارسى (م. 739 ق.)، به كوشش شعيب الارنوؤط، الرسالة، 1414 ق؛ علوم الحديث (مجله)، تهران، مركز علوم حديث؛ الفرق بين الفرق، عبدالقاهر بن طاهر البغدادى، بيروت، دارالمعرفة، 1417 ق؛ فرق الشيعه، النوبختى (م. 310 ق.)، بيروت، دارالاضواء، 1404 ق؛ قرآن در اسلام، طباطبايى، (م. 1402 ق.)، به كوشش خسرو شاهى، قم، بوستان كتاب، 1386 ش؛ الكافى، الكلينى (م. 329 ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ كتاب الكشف، جعفربن منصور اليمن، به كوشش اشتروطمان، لندن، 1952 م؛ گرايشها و مذاهب اسلامى در سه قرن نخست هجرى، ابوحاتم رازى، ترجمه آقانورى، قم، مركز تحقيقات اديان و مذاهب، 1382 ش؛ گرايش هاى تفسيرى در ميان مسلمانان، ايگناس گلد زيهر، ترجمه: طباطبايى، تهران، ققنوس، 1383 ش؛ مجمع الزوائد، الهيثمى (م. 807 ق.)، به كوشش العراقى و ابن حجر، بيروت، دارالكتاب العربى، 1402 ق؛ مرآة الانوار و مشكوة الاسرار (مقدمه تفسير البرهان)، به كوشش گروهى از علما، بيروت، اعلمى، 1419 ق؛ مسند ابى يعلى، احمد بن على بن المثنى (م. 307 ق.)، به كوشش حسين سليم، بيروت، دارالمأمون للتراث؛ المصابيح فى اثبات الامامه، احمد الكرمانى (م. 412 ق.)، به كوشش مصطفى غالب، بيروت، دارالمنتظر، 1416 ق؛ المصباح المنير، الفيومى (م. 770 ق.)، قم، دارالهجرة، 1405 ق؛ معانى الاخبار، الصدوق (م. 381 ق.)، به كوشش غفارى، قم، انتشارات اسلامى، 1361 ش؛ المعجزة الكبرى، محمد ابوزهرة، قاهرة، دارالفكر العربى، 1418 ق؛ معجم رجال الحديث، الخوئى (م. 1413 ق.)، بيروت، 1409 ق؛ معرفت (ماهنامه)، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(قدس سره)؛دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 171مفردات، الراغب (م. 425 ق.)، نشر الكتاب، 1404 ق؛ مقالات الاسلاميين، على بن اسماعيل (م. 330 ق.)، به كوشش هلموت ريتر، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ مكاتب تفسيرى، على اكبر بابايى، تهران، سمت، 1381 ش؛ الملل والنحل، الشهرستانى (م. 548 ق.)، به كوشش سيد كيلانى، بيروت، دارالمعرفه، 1395 ق؛ المنتخب من كتب ابن تيميه، علوى بن عبدالقادر السقاف؛ منطق تفسير قرآن (مبانى و قواعد تفسير)، محمد على رضايى، قم، جامعة المصطفى، 1387 ش؛ المواقف فى علم الكلام، عبدالرحمن احمد الايجى (م. 756 ق.)، بيروت، عالم الكتب؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ وجه دين، ناصر خسرو، تهران، اساطير، 1382 ش.سيد عبدالرسول حسينى زاده ، على راد[1]. مفردات، ص 51؛ المصباح، ص 52، «بطن».[2]. نك: مكاتب تفسيرى، ج 2، ص 20؛ معرفت، ش 26، ص 7، «باطن قرآن كريم».[3]. نك: البرهان، ج 1، ص 44 - 47؛ بحارالانوار، ج 89، ص 95 - 101؛ روح المعانى، ج 1، ص 8.[4]. نك: مكاتب تفسيرى، ج 2، ص 13 - 20.[5]. براى توضيح بيشتر نك: مكاتب تفسيرى، ج 2، ص 20 ـ 22؛ علوم حديث، سال 11، ش 42، ص 10 ـ 11، «چيستى باطن قرآن كريم از منظر روايات».[6]. تفسير و مفسران، ج 2، ص 959.[7]. منطق تفسير قرآن، ص 247 - 248.[8]. شيعه در اسلام، ص 78 - 81؛ قرآن در اسلام، ص 44 - 50.[9]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج 1، ص 24 - 31؛ التأويل فى مختلف المذاهب، ص 39 - 44.[10]. الميزان، ج 3، ص 64 - 65.[11]. البرهان، ج 1، ص 46.[12]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج 1، ص 20 - 21.[13]. براى روشن شدن اين اصطلاحات ر. ك: روشهاى تأويل قرآن، ص 205 - 215.[14]. وجه دين، 73 - 74.[15]. التأويل فى مختلف المذاهب، ص 56.[16]. گرايشها و مذاهب اسلامى، ص 120 ـ 121.[17]. الفرق بين الفرق، ص 68؛ فرق الشيعه، ص 67 - 68؛ الملل والنحل، ج 1، ص 196 - 197، 226.[18]. گرايشها و مذاهب اسلامى، ص 120 - 121.[19]. نك: الملل والنحل، ج 1، ص 196 - 197، 226؛ المنتخب من كتب ابن تيميه، ص 79 - 80.[20]. الفرق بين الفرق، ص 218 - 220؛ المواقف، ج 3، ص 672.[21]. مقالات الاسلاميين، ص 9، دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6، ص 287 - 290.[22]. الملل والنحل، ج 1، ص 179 - 181؛ المواقف، ج 3، ص 680.[23]. نك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 8 ص 681 - 701.[24]. التفسير و المفسرون، ذهبى، ج 2، ص 239.[25]. نك: الكافى، ج 1، ص 374؛ تفسير عياشى، ج 1، ص 10 - 12؛ معانى الاخبار، ص 259.[26]. مجمع الزوائد، ج 7، ص 152؛ صحيح ابن حبان، ج 1، ص 276؛ مسند ابى يعلى، ج 9، ص 81 - 82.[27]. الكافى، ج 1، ص 374؛ روش شناسى تفسير قرآن، ص 291 - 293.[28]. ر.ك: اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 593 - 594؛ معجم رجال الحديث، ج 4، ص 204 - 206.[29]. گرايش هاى تفسيرى، ص 269.[30]. التفسير والمفسرون، ذهبى، ج 2، ص 32.[31]. المعجزة الكبرى، ص 576.[32]. براى ديدن تأويلات اسماعيليه نك: وجه دين، اساس التأويل.[33]. نك: اساس التأويل «مقدمه»، ص 8 - 9؛ اسماعيليه، ص 306 - 307.[34]. اسماعيليه، ص 253 - 254.[35]. اسماعيليه، ص 265؛ ر. ك: اساس التأويل «مقدمه»، ص 15 - 20.[36]. ر. ك: اساس التأويل، ص 28 - 32.[37]. المصابيح، ص 54.[38]. ر.ك: اساس التأويل، ص 39 - 40.[39]. اساس التأويل، «مقدمه»، ص 8.[40]. نك: راحة العقل «مقدمه محقق»، ص 38 - 39.[41]. نك: اساس التأويل، ص 30 - 31.[42]. همان، ص 31.[43]. همان، ص 29.[44]. بنگريد: اسماعيليه، ص 252؛ روش هاى تأويل قرآن، ص 205 - 259.[45]. دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 554؛ الحركات الباطنية فى الاسلام، ص 92 ـ 93.[46]. ر. ك: معرفت، ش 83، ص 10 - 16، «قرآن مبين».[47]. نك: الاسماعيليه، ص 546.[48]. مكاتب تفسيرى، ج 2، ص 7 - 8.[49]. وجه دين، ص 280 - 281.[50]. اساس التأويل، ج 1، ص 36.[51]. روشهاى تأويل قرآن، ص 222 - 223.[52]. خوان الاخوان، ص 257 - 258.[53]. اسماعيليه، ص 255 - 258.[54]. أساس التأويل، ص 28.[55]. وجه دين، ص 62 - 67.[56]. وجه دين، ص 63.[57]. وجه دين، ص 62 - 64.[58]. اسماعيليه، ص 244.[59]. نك: التفسير والمفسرون، ذهبى، ج 2، ص 9؛ اسماعيليه، ص 250.[60]. دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 554، «باطنيه».[61]. نك: اسماعيليه، ص 256 - 257.[62]. همان.[63]. اربعة كتب اسماعيليه، ص 29 - 30؛ اساس التأويل، ص 28 - 29.[64]. نك: التفسير والمفسرون، معرفت، ج 2، ص 252.[65]. نك: الاسماعيليه، ص 651.[66]. ر. ك: اسماعيليه، ص 25 - 31.[67]. روش هاى تأويل قرآن، ص 229 - 253.[68]. وجه دين، ص 98.[69]. وجه دين، ص 212.[70]. كتاب الكشف، ص 24.[71]. اسماعيليه، ص 278 - 285.[72]. اساس التأويل، ص 9.[73]. الحركات الباطنيه، ص 97 - 98.[74]. الاسماعيليه، ص 474.[75]. اساس التأويل، ص 31.[76]. المصابيح، ص 64 - 66.[77]. اسماعيليه، ص 286.[78]. اسماعيليه، ص 285.[79]. اسماعيليه، ص 261.[80]. اسماعيليه، ص 262.[81]. اسماعيليه، ص 254 ، 278؛ دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 555، «باطنيه».[82]. نك: التفسير والمفسرون، ذهبى، ج 2، ص 5 - 45.[83]. نك: مرآة الانوار، ص 88 - 100.